✾꧂ روان نو ꧁✾

✾꧂ روان نو ꧁✾

დمرجع تخصصی روانشناسیდ
➤سعی شده تا اینجا مرجعی باشد برای دسترسی آسان به مطالب تخصصی روانشناسی برای دانشجویان و علاقه مندان...
✒ تمامی فایل ها یا توسط این وبلاگ تهیه شده و یا با ذکر منبع ارائه شده است.
©کپی برداری تنها با ذکر منبع مجاز است.

نویسندگان

زندگی نامه و اقدامات ویلهم وونت از تولد تا مرگ در قابل یک تحقیق جامع و کامل تهیه شده. در ابتدای این تحقیق می خوانیم: ویلهلم ماکسیمیلیان وونت در 16 آگوست 1832 در نکارو ، بادن (اکنون بخشی از مانهایم ) به دنیا آمد ، فرزند چهارم برای والدین ماکسیمیلیان وونت (وزیر لوتر ) و همسرش ماری فردریک ، ملزم آرنولد (1797–1868). پدربزرگ پدری وونتت ، فردریش پیتر وونت (1750–1805) ، استاد جغرافیا و کشیش ...

تولد و زندگی نامه

ویلهلم ماکسییمیان وونت در 16 آگوست 1832 در نکارو ، بادن (اکنون بخشی از مانهایم ) به دنیا آمد ، فرزند چهارم برای والدین ماکسیمیلیان وونت (وزیر لوتر ) و همسرش ماری فردریک ، ملزم آرنولد (1797–1868). پدربزرگ پدری وونتت ، فردریش پیتر وونت (1750–1805) ، استاد جغرافیا و کشیش در ویبلینگن بود. در ۴ سالگی خانواده‌اش به هایدلزهایم ، واقع در شهر بروخسال رفتند ، پس یک شهر کوچک قرون وسطایی در بادن-وورتمبرگ. وی چهارمین فرزند ازدواجی بود که توسط کشیش پروتستان ، ماکسیمیلیان وونت (1787-1846) و ماریا فریدریکه ، خواهر آرنولد (1868-1797) تشکیل شد. ویلهلم ووندت از نظر مادری و پدری دارای خویشاوندان فکری ، پزشکان ، معلمان ، روانشناسان و ... بود. از طرف دیگر پدر وی ، همانطور که ریبر (2001) اظهار داشت ، فرد چندان موفقی نبود. وونت از آنجا که ویلهلم هنوز خیلی کوچک بود ، از آنجا که دو برادر بزرگتر او قبل از تولد او درگذشت و تنها زنده مانده برای تحصیل نزد خاله اش در سالن ورزشی هیدلبرگ به عنوان تنها فرزند بزرگ شد ، بزرگ شد.

وونت در کودکی خجالتی و ترسو بود وکودکی او کاملاً ناخوشایند بود. او هرگز دوستان زیادی در سن و سال خود نداشت ، او شرکت بزرگسالان را ترجیح می داد یا خود را وقف مطالعه و مطالعه می کرد. تنها دوستان دوران کودکی‌اش پسری عقب مانده با مشکلات اجتماعی فراوان بود. در آغاز، تربیت وونت را دستیار پدرش که نایب کشیش جوانی بود بر عهده گرفت. علاقه وی به کتابخوانی پدرش بود. وی بعد از ۱۳ سالگی وارد مدرسه ژیمنازیوم شد. وی در اولین سال ورود به ژیمنازیوم مردود شد. او با همکلاسی‌هایش به خوبی کنار نمی‌آمد. معلمانش او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند با درس خواندن به جایی نمی‌رسد. نظر آن‌ها این بود که وقت خود را صرف حرفه‌ای مناسب کند. وونت با ورود به دبیرستان هایدلبرگ که برادرش و پسرعمویش در آن‌جا بودند، از لحاظ فردی و تحصیلی پیشرفت کرد. یک‌سال بعد از ورود به آن‌جا پدرش درگذشت.

ازدواج و فرزندان

در رابطه با زندگی عاشقانه اش ، در سال 1867 با همسرش سوفی ماو (1212-1844) ، دختر الهیاتس هاینریش آگوست ماو و همسرش لوئیز و خواهر باستان شناس آگوست ماو آشنا شد. ویلهلم و سوفی در 14 آگوست 1872 ازدواج کردند و سه فرزند داشتند: النور (1876–1957) که از جهات دیگر به عنوان پدر پدرش شد؛ لوئیز (1880-1884)؛ ماکس وونت (1879 –1963) ، که استاد فلسفه شد.

بازنشستگی و مرگ

سرانجام ، در سال 1917 ، روانشناس مشهور آلمانی از تدریس بازنشسته شد تا خود را وقف نوشتن مقاله علمی خود را کند و دانش آموز وی فلیکس کروگر جایگزین او شد. ویلهلم وونت در 31 آگوست 1920 در گروسبوتن ، شهری در لایپزیگ ، در سن 88 سالگی درگذشت. وونت با همسرش سوفی در قبرستان جنوبی لایپزیگ به خاک سپرده شده است.

 

مطالعات دانشگاهی

پس از فوت پدر، امکانات مالى او مختصر بود. وونت شک داشت که بتواند پزشک قابلى شود ولى آموزش پزشکى مى‌توانست بین آماده کردن او براى حرفه پزشکى که تأمین مالى در برداشت و فرصت تحصیل علوم که در راستاى علائق او بود پلى ایجاد کند. بنابراین وونت، همانند لتزى و هلمهولتز پیش از او، به رشته پزشکى رفت تا بتواند امرار معاش نماید. براساس این نوع آموزش بود که علم روانشناسى جدید، به‌صورت روان‌شناسى فیزیولوژیک آغاز شد. پس از گذشت چهار سال وونت هیچ شک نداشت که وى براى حرفه پزشکى ساخته نشده است. در بهار سال ۱۸۵۶ به مؤسسه فیزیولوژى دانشگاه برلین براى شاگردى نزد یوهانس میولر کبیر رفت، که در آن دوران بزرگ‌ترین فیزیولوژیست دنیا محسوب مى‌شد.

در برلین نه تنها پیشرفته‌ترین علوم زمان خود را یافت، بلکه توفیق مصاحبت و شاگردى بزرگ‌ترین دانشمندان آن عصر، نظیر میولر و وبر را پیدا کرد.

او به مدت ۶ ماه زیر نظر فیزیولوژیست بزرگ یوهانس مولر در دانشگاه برلین تحصیل کرد. برای دریافت درجه دکتری در سال ۱۸۵۵ به هایدلبرگ بازگشت.

در سال 1856 دکترای پزشکی را از دانشگاه هیلدبرگ دریافت کرد. در طول روزهای دانشجویی ، او یک ترم را صرف تحصیل در کنار آناتومیست و فیزیولوژیست یوهانس پیتر مولر و فیزیکدان و فیزیولوژیست امیل دو بویز ریموند کرد. این آموزش او را به عنوان یک معلم قادر ساخت و او شروع به تدریس کلاسهای فیزیولوژی کرد. از سال ۱۸۵۷ تا ۱۸۶۴ مدرس فیزیولوژی در هایدلبرگ بود و دستیار آزمایشگاهی هرمان فون هلمهولتز شد.

در سال 1862 اولین سخنرانی های خود را در مورد روانشناسی ارائه داد و در سال 1864 ، وونت به عنوان دانشیار روانشناسی پزشکی و انسان شناسی تدریس را آغاز کرد و برای ۱۰ سال  بعد در دانشگاه هایدلبرگ باقی ماند. او اندیشه‌های خود را در کتابی با عنوان «خدمت‌هایی به نظریه ادراک حسی» که به صورت بخش بخش بین سال‌های ۱۸۵۸ و ۱۸۶۲ منتشر شد، ارائه کرد. او آزمایش‌های اصیل خود را در آزمایشگاه ناقصی که در خانه ساخته بود، انجام می‌داد. او برای اولین بار اصطلاح روان‌شناسی آزمایشی را در این کتاب به کار برد. کتاب وونت همراه با کتاب سایکو فیزیک فخنر اغلب شاخص تولد واقعی علم جدید روان‌شناسی به شمار می‌رود.

او در سال ۱۸۶۷ در هایدلبرگ درسی را در زمینه روان‌شناسی فیزیولوژیک ارائه داد که چنین درسی برای اولین بار به طور رسمی‌در جهان ارائه می‌شد. حاصل سخنرانی‌های او کتاب بسیار مهم «اصول روان‌شناسی فیزیولوژیکی» بود.

با این حال ، هنگامی که هرمان فون هلموتس در سال 1871 به برلین رفت ، ویلهلم نادیده گرفته شد تا جای او را بگیرد.

بین سالهای 1873 و 1874 وی بهترین اثر شناخته شده خود را منتشر کرد Grundzüge der Physiologischen Psychologie. در این کتاب وونت سعی دارد فیزیولوژی و روانشناسی را متحد کند.

ویلهلم ماکسیمیلیان وونت این کتاب را طی ۳۷ سال در شش ویرایش تجدید نظر کرد که آخرین آ«در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. در پیشگفتار این کتاب وونت هدف خود را اینگونه بیان کرد «مشخص نمودن حوزه جدیدی از علم». اصطلاح روان‌‌شناسی فیزیولوژیکی در عنوان کتاب گمره کننده است. در آن زمان واژه فیزیولوژیکی در آلمان مترادف با واژه آزمایشی به کار می‌رفت. هسته تفکر وونت تمایز بین تجربه بی واسطه و باواسطه است. تجربه باواسطه در واقع اندازه‌گیری واقعیت همان طور که هستند می‌باشد و برای اندازه‌گیری آن از ابزارهای خاص استفاده می‌شود.

مثلا برای اندازه‌گیری طول موج نور از اسپکترومتر یا همان طیف سنج استفاده می‌شود و جهان با واسطه این دستگاه تجربه می‌شود. تجربه با واسطه نور را آن طور که معمولا تجربه می‌شود نمایان نمی‌کند. برای وونت علم روان‌شناسی مربوط است به بررسی جهان همان‌گونه که تجربه می‌شود.

وونت علاقه داشت با استفاده از تکنیک‌هایی آزمایشی هشیاری را همان‌‌گونه که رخ می‌دهد بررسی کند. دیدگاه او با افرادی مانند ازولد کلپ مخالف بود. آن‌ها تمایز بین تجربه بی‌واسطه و باواسطه را نپذیرفتند و از درون‌نگری سیستماتیک برای مطلعه تفکر پیچیده استفاده کردند.  تفکر پیچیده چیزی است که وونت آن را غیر ممکن می‌داند. چون وقتی کسی در حال تفکر است فکر را نمی‌توان مشاهده کرد.

 

زوریخ و لایپزیگ

همچنین در سال 1874 وی تدریس فلسفه استقرایی را در دانشگاه زوریخ آغاز کرد. در آنجا او فقط یک سال ورزش می کرد ، زیرا در سال 1875 پیشنهاد تدریس کلاسهای فلسفه در لایپزیگ را قبول کرد. تدریس وی با همایشی به نام آغاز شد منطق و روش ها با توجه به روش های علوم طبیعی (Logik und Methodenlehre mit besonderer Rücksicht auf die Methoden der Naturforschung).

لایپزیگ برای ویلهلم بسیار مهم بود. در بخش فلسفه بود که توانست ذهن خود را آزاد کند و دانش بیشتری کسب کند. تقریباً همه یاران او پیروان یوهان فردریش هربرت بودند.

وی در آنجا نظریه های روانشناسی تجربی ارنست هاینریش وبر را ملاقات و پشتیبانی می کند و با فیلسوف و روانشناس گوستاو تئودور فکنر (1801-1887) همزمان می شود. مورد آخر پیشگام آزمایشهای روانشناختی ساخته شده توسط وونت شد.

 

تأسیس اولین آزمایشگاه روانشناسی

ویلهلم وونت یک روان‌شناس آلمانی بود که اولین آزماشگاه روان‌شناسی را در سال ۱۸۷۹ در لایپزیک آلمان تأسیس کرد. این رویداد عموماً به عنوان آغاز رسمی روان‌شناسی شناخته می‌شود.

از جمله اعضای اولیه این آزمایشگاه می توان به گرانویل استنلی هال (1824-1924) ، ماکس فردریش ، جیمز مک کین کتل (1860-1944) ، آلفرد لمان (1858-1921) ، هوگو مونستربرگ (1863-1916) و امیل کراپلین (1856-) اشاره کرد. 1926).

در سال ۱۸۷۹، ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه رسمى روانشناسى در دنیا را تأسیس کرد. البته قبل از آن ویلیام جیمز در دانشگاه هاروارد در سال ۱۸۷۵، اتاقى جهت انجام آزمایش‌هاى روانشناسى اختصاص داده بود. همچنین گفته شده است که اشتومف یک آزمایشگاه آزمایش شنوایى داشت که پیش از وونت در آن آزمایش به‌عمل مى‌آورد.

ولى این نوع آزمایشگاه‌ها در واقع تأسیس نشدند، بلکه فقط وجود داشتند. در آزمایشگاه لایپزیگ، بیش از هر مکان دیگر، افرادى تربیت شدند که نام‌هاى مهم در تاریخ روان‌شناسى علمى شدند. کتل اولین دستیار ویل هلم وونت بود.

وونت مى‌نویسد که روزى کتل به سادگى به نزد او آمد و گفت آقاى پروفسور، شما به یک دستیار نیاز دارید، و من دستیار شما خواهم بود.

در این رابطه باید متذکر شویم که کتل یکى از دانشجویان نادرى بود که براى ویلهلم وونت که عادت کرده بود مسائل را به‌صورت تصادفى به شاگردان خود بدهد و از آنها انتظارى نداشته باشد، موضوع مهمى مانند تفاوت‌هاى فردى را از آن سوى دریاها به ارمغان آورد.

بنیان آزمایشگاه با انتشار اولین مجله روانشناسی در سال 1881 همراه بود ، Philosophiche Studien، که حاوی نتایج آزمایشات انجام شده است در رنکینگ سال ۲۰۰۲ در مورد تأثیرگذارترین روان‌شناسان قرن نوزدهم ویلهلم وونت در جایگاه ۹۳ قرار گرفت. وی پژوهش‌هاى آزمایشگاهى بسیارى انجام داد و همواره تئورى‌هاى خود را در معرض آزمایش‌هاى علمى جهت اثبات یا رد و یا تجدیدنظر قرار مى‌داد، ولى در اصل یک آزمایشگر نبود؛ بلکه آزمایش‌گرایى او نتیجه اعتقادات فلسفى او بود. از این‌ رو بود که نظریه گسترده و جامعى درباره عواطف ارائه داد، پیش از اینکه هیچگونه آزمایشى براى اثبات صحت آن انجام داده باشد.

همچنین وونت اولین کسی بود که خود را روان‌شناس معرفی کرد. ویلهلم وونت اغلب با مکتب ساختارگرایی شناخته می‌شود در حالیکه این ادوارد تیچنر دانشجوی وونت بود که ساختارگرایی را شروع کرد. وونت همچنین تکنیکی را بوجود آورد که درون‌نگری نامیده می‌شد. در این تکنیک به آزمودنی‌ها آموزش داده می‌شد که محتوای افکار خود را مطالعه و گزارش کنند.

تیچنر معروف‌ترین شاگرد و پیرو وونت مى‌گوید که این دانشمند در تمام عمر خود انجام سه دوره از برنامه‌های روان‌شناسى را به رشته تحریر درآورده است یعنى روان‌شناسى آزمایشگاهی، روان‌شناسى اجتماعى و روان‌شناسى متافیزیک.

در اینجا اهمیت این سه روش و تأثیر آن بر روند آینده روان‌شناسى مورد نظر ما نیست، تنها به این بسنده مى‌کنیم که ویلهلم وونت روش آزمایش را برگزید و آن را به قدرى حائز اهمیت دانست که به راحتى و مکررا راجع به روان‌شناسى آزمایشگاهى صحبت به میان آورد.

روانشناسی تجربی پیروان زیادی را در میان دانشجویان دانشگاه به وی جلب کرد ، کسانی که در آزمایشگاه به او کمک کردند و طبق رهنمودهای وی تحقیق روانشناسی تجربی را شروع کردند. به عنوان نقطه مقابل ، موسسه دانشگاه تا سال 1883 رسماً امکانات آزمایشگاه را به عنوان بخشی از دانشگاه به رسمیت نمی شناخت.

در سال ۱۸۸۹ ویلهلم وونت به افتخار ریاست دانشگاه لایپزیگ نائل آمد. البته این امر به هیچ‌وجه از مقدار و شدت فعالیت‌هاى او نکاست.

او تمام کتاب‌هاى خو را تجدیدنظر نمود. کتاب روان‌شناسى فیزیولوژیک به چاپ ششم رسید و شامل تغییرات زیادى از جمله پذیرش نظریه سه‌بعدى عواطف مى‌شد. آخرین چاپ آن در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. سال‌هاى ۱۸۹۰ براى وونت زمان فعالیت شدید بود. با وجود تمام این فعالیت‌هاى علمى و آزمایشگاهی، به‌نظر مى‌رسد که وونت از نظر خلق و خو خصوصیات یک فیلسوف را داشت. گرایش او به علم فیلسوفانه بود. روشن است که وى با روش منطقى فلاسفه به اعتقادات خود درباره روان‌شناسى علمى رسید، آزمایشگاهى را تأسیس نمود.

ویلهلم وونت در ۱۹۸۴ کتابی با عنوان روانشناسی فیزیولوژیک به رشته تحریر در آورد که به ایجاد روش آزمایشی در پژوهش‌های روان‌شناختی کمک کرد. بعد از اینکه وونت هیئت علمی دانشگاه لایپزیک شد یکی از دو اولین آزمایشگاه‌های تجربی در آن زمان را تأسیس کرد. اگرچه سومین آزمایشگاه نیز کاملاً وجود داشت زیرا ویلیام جیمز یک آزمایشگاه در هاروارد راه‌اندازی کرد که تمرکزش بر بیشتر بر آموزش بود تا آزمایش. جی استانلی هال اولین آزمایشگاه روان‌شناسی تجربی را در دانشگاه جان‌هاپکینز راه‌اندازی کرد.

ویلهلم وونت اغلب به مکتب فکری ساختارگرایی مرتبط می‌شود که شامل توصیف ساختارهایی است که ذهن را تشکیل می‌دهد. ساختارگرایی به عنوان اولین مکتب فکری روانشناسی شناخته می‌شود. او معتقد بود که روان‌شناسی مطالعه‌ی تجربه‌های هشیار است و مشاهده‌کنندگان آموزش‌دیده می‌توانند به طور دقیق افکار، احساسات و هیجان‌های خود را از طریق درون‌نگری گزارش کنند.

 

درباره نظریه

ویلهلم ماکسیمیلیان وونت با استفاده از الگوبرداری از علوم فیزیکی اقدامی‌طولانی در جهت بررسی دو هدف کرد. یکی کشف و توصیف عناصر اصلی تجربه بی ‌واسطه و دیگری کشف فرآورده‌‌‌های هشیاری مانند دستآوردهای اجتماعی مختلف.

اکثر مطالعات در آزمایشگاهش متکی بر تجزیه حواس، ادراک، زمان واکنش و توجه بود. با مطلعه درباره توجه، متوجه تمایز ادراک (اصطلاحی که او استفاده می‌کرد تا به کلیه فرایندهای خودکار غیرارادی درگیر در پاسخ به محرک‌های فیزیکی اشاره کند) و اندریافت شد.

ویلهلم ماکسیمیلیان وونت متوجه شد انسان‌ها می‌توانند به طور انتخابی به آن دسته از عناصر فکری که می‌خواهند توجه کنند و آنان را به روشنی ادراک نمایند.

او این توجه انتخابی را اندریافت نام نهاد. او گفت که عناصر فکر را می‌توان به طور ارادی به هر طریق که بخواهیم با هم ترکیب کنیم و او این فرایند را ترکیب خلاق نامید. به سبب تاکید وونت بر اراده است که مکتب روان شناسی او اراده‌گرایی نام گرفته است.

تیچنر که از شاگردان وونت بود، مکتب ساخت‌گرایی را بنا کرد. یکسان دانستن اراده‌گرایی و ساخت‌گرایی چنان که غالبا اتفاق می‌افتد کاری نادرست است. تنها وجه اشترک بین این دو جستجو برای عناصر فکر بود.

اراده‌گرایان در تبیین این که چگونه عناصر با هم ترکیب می‌شوند تا افکار پیچیده را بسازند، بر اراده، اندریافت و ترکیب خلاق تاکید می‌کردند. آن‌ها به وجود یک ذهن فعال معتقد بودند.

از سوی دیگر ساخت‌گرایان در تبیین چگونگی شکل‌گیری افکار پیچیده بر قوانین تداعی تاکید داشتند. در واقع آن‌ها به وجود ذهن غیر فعال اعتقاد داشتند.

 

هدف وونت

هدف ویلهلم وونت این بود که افکار و احساسات را ثبت کرده و سپس آنها را به عناصر تشکیل دهنده آن تجزیه و تحلیل کند، همانطور که یک متخصص شیمی ترکیبات شیمیایی را به‌منظور پی بردن به ساختار زیربنایی آنها تجزیه و تحلیل می‌کند. مدرسه روانشناسی که توسط وونت تأسیس شد، به عنوان اراده‌گرایی شناخته می‌شود که به معنی فرآیند سازماندهی ذهن است.

در طول دوران فعالیت دانشگاهی ویلهلم وونت، ۱۸۶ دانشجو تحت آموزش او فارغ‌التحصیل شدند (۱۱۶ نفر در رشته روانشناسی). این امری مهم است، زیرا به انتشار کار او کمک می‌کرد. در واقع، بخشی از نظریه وونت توسط یکی از دانشجویان او به نام ادوارد تیتچنر توسعه و ترویج داده شد. او سیستم خود را با عنوان ساختارگرایی و یا تجزیه و تحلیل عناصر اساسی که ذهن را تشکیل می‌دهند، معرفی‌کرد.

 

وونت و روانشناسی ساخت‌گرا

وونت، تحت تاثیر فلاسفه تجربه‌گرا که معلومات انسان را منحصراً مشتق از تجربه می‌دانستند، موضوعی که مطرح کرد را «تجربه بی‌واسطه» معرفی کرد و آن را در مقابل «تجربه با واسطه» قرار داد. منظور از تجربه در مورد مطالعه روان‌شناسی علمی جدید، همان تصاویر ذهنی مربوط به تاثیرات حواس انسان از محیط خارج است که کّل آنها ذهن انسان را تشکیل می دهند.

برای مثال اگر به گلی نگاه کنیم، تجربه بی‌واسطه ما همان احساس‌هایی است که از گل بر ذهن ما برجای مانده و به صورت تصورات مختلف مربوط به رنگ و شکل و... گل می‌باشد. اگر به جای توجه به این احساس‌های حاصل از دیدن گل، به خود گل توجه کنیم و مثلاً بگوییم (گل قرمز است) این گفته را می‌رساند که توجهِ اصلی ما به گل است نه به تجربه رنگ قرمز.

تجربه بی‌واسطه به نظر وونت، عاری از هر گونه تعبیر و تفسیر از سوی تجربه‌کننده می‌باشد. اطلاق عنوان گل قرمز به آنچه دیده‌ایم، حاصل تعبیر و تفسیری است که به کمکِ تجربه‌های گذشته و فعالیت‌های فکریِ مربوط به یادگیری‌های ما به دست آمده است و مربوط به ادراک آنی و بی‌واسطه و عاری از تعبیر و تفسیر نیست. تیچنر هم تجربه را موضوع روان‌شناسی می‌داند (تیچنر یکی از وفاداران به موضوع مطرح شده از طرف وونت بود و اصول روان‌شناسی وونت را چند بار ترجمه کرد...). او می‌گوید کلیه علوم، موضوع واحدی (جنبه‌ای از تجربه انسان) را مطالعه می‌کنند، اما هر کدام با بعد خاصی از تجربه انسان سروکار دارند و موضوعِ مشخص مورد مطالعه روان‌شناسی عبارت است از تجربه انسان از نظر اتکای آن بر شخص تجربه‌کننده. این تجربه با آنچه مثلاً به وسیله فیزیک مورد مطالعه قرار می‌گیرد، کاملاً متفاوت است. به عنوان مثال دو خط عمودی در تصویر زیر از نظر فیزیکی برابر هستند. اما به نظر شما که به آنها نگاه می‌کنید برابر نیستند:

———–——

———–——

یا ساعتی که در اتاق انتظار می‌گذرانید با ساعتی که صرف دیدن فیلم مورد علاقه‌تان می‌کنید از نظر فیزیکی برابرند اما به نظر ما یکی به کندی و دیگری سریع سپری می‌شود. با این همه تیچنر معتقد است که از موضوع روان‌شناسی نمی‌توان تعریف روشنی به دست داد و چنین تلاشی هم نمی‌کند. او فرض را بر این قرار می‌دهد که هر کس در بادیِ امر می‌داند که تجربه انسان یعنی چه و فقط توجه به اینکه با چه جنبه‌ای از آن روبه‌روست ضرورت دارد، یعنی آیا انسان با تجربه مستقل روبروست که متعلق به دنیای طبیعی است و یا با تجربه غیرمستقل که مربوط به دنیای روان‌شناختی است، والا هر نوع تعریف بیشتری از موضوع روان‌شناسی غیرممکن می‌باشد. محقق، تنها از طریقِ خودِ تجربه ممکن است نوع آن را تشخیص دهد.

 

انتقادات و نقدها به ساخت‌گرایی وونت

بیشترین انتقادات متوجه روش تحقیق ساخت‌گرایان بود و این انتقادات ریشه در تاریخ داشت. ضمناً روش درون‌نگری روش تازه‌ای نبود که بوسیلهٔ وونت و تیچنر برای نخستین‌بار به کار رفته باشد، مثلاً کانت معتقد بود که تلاش برای درون‌نگری تجربه آگاهانه، محتوای آن را تغییر می‌دهد، زیرا عنصر مشاهده‌کننده در آن دخالت خواهد کرد و یا اگوست کنت نیز چندین دهه پیش‌تر به این روش حمله می‌کند و می‌گوید:

«ذهن ممکن است همه پدیده‌ها را مشاهده کند، اما به‌هیچ وجه نمی‌تواند پدیدهٔ خویش را نظاره‌گر باشد. در اینجا مشاهده‌کننده و مشاهده‌شونده یکی است و عملش در جهت مشاهده‌کردن نمی‌تواند خالص و طبیعی باشد. فکر باید از فعالیت دست بکشد و موقتاً متوقف شود. در عین حال همین فعالیتِ ذهنی است که می‌خواهیم مشاهده‌اش کنیم. بنابراین، اگر توقف صورت نگیرد امکانِ هیچ مشاهده‌ای نیست و اگر صورت پذیرد چیزی برای مشاهده وجود ندارد. نتایجِ چنین روشی چیزی جز پوچی و بی‌ثمری نخواهد بود. از این رو، بعد از دوهزار سال پیگیریِ مسائلِ روان‌شناختی، هیچ پیشنهاد رضایت‌بخشی در این قلمرو شکل نگرفته است.»

هنری مودسلیِ انگلیسی هم انتقاداتی به روان‌شناسی ساخت‌گرا و درون‌نگری مطرح کرده بود که به شرح ذیل است:

بین نتایج به دست آمده توسط محققان مختلفی که از طریق درون‌نگری تحقیق می‌کنند، توافق اندکی حاصل می‌شود چه درون‌نگری‌ها امری کاملاً خصوصی هستند و به همین جهت با تکرار درون‌نگری، عدم توافق مرتفع و حلّ و فصل نمی‌شود.

هنگامی‌که توافق حاصل می‌شود، ممکن است حصول توافق را به این نسبت دهیم که درون‌نگرایان دقیقاً برای درون‌نگری به شیوه‌ای معین تربیت شده و از این طریق جانب‌گیری در مشاهداتشان ایجاد می‌شود.

مجموعه‌ای از معلومات که بر مبنای درون‌نگری جمع‌آوری می‌شود، ارزش استنتاج استقرایی ندارد؛ در واقع هیچ کشفی از روی اطلاعات کسانی که برای مشاهده چیزهای ویژه‌ای تربیت شده‌اند و مشاهدات آنها تحت تاثیر تعلیمات مربی آنها است؛ امکان‌پذیر نیست.

نظریه کثرت امکان آسیب‌های ذهنی، گزارش درون‌نگرانه به سختی می‌تواند مورد اعتماد قرار گیرد.

معلومات حاصل از درون‌نگری نمی‌توانند تعمیمی را که از اطلاعات علمی انتظار می‌رود، داشته باشند؛ ناگزیر باید به طبقه‌ای از آزمودنی‌های بزرگسال، تربیت شده و صاحب تفکر پیچیده محدود باشد.

بسیاری از رفتارها، به عنوان مثال عادات، بدون آگاهی و ارتباط آگاهانه صورت میپذیرد. وجود انتقادات اساسی از درون‌نگری پیش از وونت و تیچنر، دقیق‌تر شدنش گردید، با این همه و علی‌رغم ضوابط دقیقی که بر آن اعمال شد و آن را به صورت اختصاصی‌تر درآورد، انتقادات بر آن کاهش نیافت - البته با توجه به موضوع مورد تحقیق درون‌نگری تنها ابزار موجود در زمان خودش بوده و چنین تصور می‌شد که با تمرین و تجربه بیشتری این روش می‌تواند اصلاح شود. یکی دیگر از انتقادات به تعریف درون‌نگری مربوط بود، زیرا که تیچنر با ارتباط دادن درون‌نگری به شرایط خاصّ تجربی، آن را این‌گونه تعریف می‌کرد:

«جریانی که یک مشاهده گر دنبال می‌کند با ماهیّت آگاهی مشاهده شده، با هدف و مقصود تجربه و با آموزشی که به آزمایش‌گر داده شده است، در جزئیات متفاوت است.بنابراین، درون‌نگری یک اصطلاح کلّی است که گروه وسیعی از روش‌های خاص تحقیق را شامل می‌شود و تمایز کاربردهای مختلف، این اصطلاح را دشوار می‌کند.»

البته درباره تحقّق هدف آموزش به روش درون‌نگری نیز از سوی خیلی ها تردیدهایی مطرح شد. این سوال مطرح می‌شود که درون‌نگران ساخت‌گرا دقیقاً چه می‌گیرند و چه تمرین می‌بینند؟ در واقع آنها باید بی‌آموزند که گروهی از کلمات، یعنی کلمات معنی‌دار را که بخش پایدار زبانشان شده است، فراموش کنند. مثلاً جملهٔ «من پنجره‌ای می‌بینم» برای یک ساخت‌گرا معنای علمی ندارد، زیرا کلمه «پنجره» یک کلمه معنی‌دار است و بر معلوماتی مبتنی است که قبلاً شکل گرفته است و عملاً چنین توافق شده و ما آموختیم که مجموعه‌ای از احساس‌هایمان را با میز یکی تصّور کنیم. این گفته که «من پنجره‌ای می‌بینم» در مورد تجربهٔ آگاه مشاهده‌کننده، هیچ اطلاعی به دست نمی‌دهد. ساخت‌گرا به مجموعه‌ای از احساس‌ها که به صورت یک کلمه معنی‌دار خلاصه شده علاقه‌مند نیست، بلکه، به‌اشکال خاص تجربه توجه دارد و مشاهده‌کننده‌ای که در گزارشِ درون‌نگری خود بگوید «پنجره‌ای» را می‌بینم، مرتکبِ خطا شده است. و سوالی که پیش می‌آید این است اگر این کلمات عادی زبان که عموماً مورد موافقت قرار گرفته کنار زده شوند، تجربه درون‌نگری چگونه توصیف می‌شود؟ باید یک زبانِ خاص با فرهنگِ لغات ویژه ابداع شود! با این‌همه انتقادات، سهم ساخت‌گرایان در پیشبرد روان‌شناسی هم قابل ملاحظه است. وونت بعنوان بنیان‌گذارِ این مکتب روانشناسی، همه تجهیزاتِ لازم را جهت تحقیقاتِ روان‌شناسیِ علمی فراهم کرد و موضوعِ اصلیِ روان‌شناسی دقیقاً تعریف و روش‌های تحقیقِ متناسب با موضوع، مطرح شد. هنگاهی هم که موضوع اصلی و هدف‌های ساخت‌گرایان از اعتبار افتاد، درون‌نگری - اگر آن را به عنوان گزارشی شفاهی بر مبنای تجربه تعریف کنیم- همواره در بسیاری از قلمروهای روان‌شناسی به کار برده می‌شد. کمک دیگر و مهم، نقشی بود که در قبال مکاتب دیگر روان‌شناسی ایفاء کرد و غیرمستقیم باعثِ تقویت آنها شد و سیستم نیرومندی بوجود آورد که جنبش‌های جدید از قبیل کنش‌گرایی و گشتالت و جریان‌های رفتارگرایی توانستند نیروهای خویش را در برابر آن سامان دهند و وجود خود را تا حد زیادی مدیون فرمول‌بندی جدیدشان از روان‌شناسی بدانند که شروع آن به ساخت‌گرایان مربوط است.

 

خویشتن‌نگری

وونت می‌خواست ساختار ذهن انسان را مطالعه کند (با استفاده از خویشتن‌نگری). وونت معتقد به واگشت‌گرایی بود. این موضوع به این معناست که او اعتقاد داشت بدون تخریب هیچ کدام از خواص کل، آگاهی می‌تواند به عناصر اساسی تشکیل دهنده‌ی آن تجزیه شود.

ویلهلم وونت بر این باور بود که حالت‌های ذهنی آگاهانه را می‌توان با استفاده از خویشتن‌نگری موردبررسی علمی قرار داد. خویشتن‌نگری وونت یک امر علیتی نبود، بلکه یک شکل بسیار عملی از خودآزمایی بود. او دانشجویان روانشناسی را برای ایجاد مشاهداتی که توسط تفسیر شخصی یا تجربیات قبلی جهت‌گیری شده بودند، آموزش داد. و نتایج را برای توسعه‌ی یک تئوری مربوط به تفکر آگاهانه مورد استفاده قرار داد.

دستیاران بسیار آموزش‌دیده می‌توانند همانند یک محرک مانند تیک‌تاک مترونوم عمل کرده و تجربیات را منعکس سازند. آنها می‌توانند گزارش کنند که چه محرک‌هایی فکر و احساس را در آنها به وجود می‌آورند. به هر فرد محرک‌ها، محیط فیزیکی و دستورالعمل‌های یکسانی داده می‌شد.

روش خویشتن‌نگری وونت تا اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰ یک ابزار بنیادی در خصوص آزمایش‌های روانشناختی محسوب نمی‌شد. بزرگترین کمک او این بود که نشان داد روانشناسی می‌تواند یک علم تجربی معتبر باشد.

علاوه‌ بر این، یک راه دیگر برای توسعه روانشناسی که توسط ویلهلم وونت ارائه شد، انجام تحقیقات در شرایط کنترل شده‌ی دقیق، یعنی همانند روش‌های تجربی بود. این امر پژوهشگران دیگر مانند رفتارگرایان را تشویق نمود تا به دنبال رویکرد تجربی مشابه رفته و علمی‌تر عمل کنند. با این حال، روانشناسان امروزی (به عنوان مثال اسکینر) استدلال می‌کنند که حتی اگر روش‌‌های موردنظر برای خودکاوی مورد استفاده قرار گرفته باشند، خویشتن‌نگری باز هم واقعاً علمی محسوب نمی‌شود. اسکینر ادعا می‌کند که نتایج خویشتن‌نگری ذهنی هستند و نمی‌توانند تأیید شوند، زیرا رفتار قابل مشاهده فقط می‌تواند به طور عینی سنجیده شود.

 

حوزه‌هایی که وونت بر آنها متمرکز بود

ویلهلم وونت بر سه حوزه عملکرد ذهنی متمرکز شده بود. افکار، تصاویر و احساسات. امروزه اینها زمینه‌های اساسی روانشناسی شناختی را تشکیل می‌دهند. این امر بدین معنی است که ریشه‌های بررسی و مطالعه‌ی فرآیندهای ادراکی را می‌توان در وونت جستجو کرد. اقدامات ویلهلم وونت موجب پیدایش علاقه به روانشناسی شناختی شد.

بر اساس کار او و نفوذ آن بر روانشناسانی که به دنبال او بودند، ویلهلم وونت را می‌توان به عنوان بنیانگذار روانشناسی تجربی تلقی کرد که این موضوع جایگاه او در تاریخ روانشناسی را حفظ می‌کند. در عین حال، خود وونت معتقد بود که دامنه‌ی رویکرد آزمایشی محدود شده است و چنانچه تمام جنبه‌های روانشناسی انسانی مورد بررسی قرار گیرد، روش‌های دیگری نیز ضروری خواهد بود.

 

روانشناسی تجربی

وونت پدر روانشناسی مدرن و حتی توسط برخی به طور کلی پدر روانشناسی قلمداد می شود. وی اولین شخصی بود که روانشناسی را جدا از سایر رشته ها مانند فلسفه یا فیزیولوژی به عنوان رشته علمی خود جدا کرد.

این روانشناس آلمانی گمانه زنی ها را کنار می گذارد و روانشناسی را به عنوان یک علم رسمیت می دهد ، با روشی آزمایشی متناسب با نیازهای او. این همان چیزی است که روانشناسی تجربی نامیده می شود. به گفته ویلهلم وونت در اصول روانشناسی فیزیولوژیک ، روانشناسی تجربی را باید "روانشناسی که از فیزیولوژی در تهیه روش های تجربی کمک می گیرد" نامید. او می فهمد که زندگی به معنای گسترده "باید هم فرایندهای ارگانیسم جسمی و هم فرایندهای آگاهی را در بر بگیرد." به همین دلیل ، همانطور که فیزیولوژی تظاهرات خارجی بدن و علائم روان تنی را مطالعه می کند، با کمک روانشناسی ، برای روانشناسی نیز دانستن واکنش های فیزیولوژیکی می تواند مفید باشد.

از نظر وونت تنها مورد مطالعه تجارب درونی است که فرد احساس می کند. متفاوت بودن از هدف مطالعه فیزیولوژی ، تکمیل روش علمی با ویژگی های ناب رشته روانشناسی ضروری است. روش علمی با رویه مشاهده داخلی تکمیل می شود ، که برخلاف سایر اندیشمندان باستان ، مبتنی بر حدس و گمان نیست ، بلکه مبتنی بر علوم تجربی است.

 

روش روانشناسی تجربی

به گفته کورت دانزینگر در مقاله خود تاریخچه بررسی مجدد، منتشر شده در مجله تاریخ علوم رفتاری ، ابهامات خاصی با روش ویلهلم وونت وجود دارد که می تواند منجر به سردرگمی شود.

در این بخش ، سعی می کنم پیشنهاد ویلهلم ووندت و تفاوت آن را با سایر فرایندهای درون نگری ذهن ، مانند آنچه توسط فلاسفه مانند افلاطون و ارسطو ارائه شده ، توضیح دهم.

وونت هنگام توضیح روش خود ، بین مشاهده "خود" (Selbstbeobachtung) و ادراک درونی (Innere Wahrnehmung) تفاوت قائل شد. این تمایز با ترجمه آثار روانشناس آلمانی از آلمانی به انگلیسی از بین رفته است.

به طور کلی ، این روش معمولاً روشی آزمایشی روانشناسی را پیشنهاد می کند که ووندت به عنوان درون نگری پیشنهاد می کند ، چیزی که باعث ایجاد سردرگمی می شود ، زیرا فیلسوف و روانشناس نسبت به این روش شناخت ذهن بسیار انتقادی بود.

 

جنبه های قابل اندازه گیری

عمده انتقادی که وونت از این روش مشاهده درونی از فرد وارد کرد ، عدم عینی بودن مشاهده گر بود ، به دلیل فاصله اندک از تجربیات قابل تحلیل. بنابراین ، ویلهلم وونت بر جنبه های قابل اندازه گیری یا رفتارهای منظمی که هنگام تحلیل تجربیات درونی رخ می دهد ، تمرکز دارد. به نوعی ، آن درک داخلی را نظام مند می کند. می توان گفت که این یک روش طبیعت گرایانه است ، زیرا جنبه هایی از راه شناخت علوم طبیعی را کپی می کند. البته همیشه با در نظر گرفتن جنبه های نظم روانشناختی. به همین دلیل ، ناظران یا افرادی که این درک داخلی را تجربه می کنند باید قبلاً آموزش ببینند. به این ترتیب فرد از افتادن در ذهنیت ها جلوگیری می کند. بعلاوه ، این نوع از درون نگری ، برای شباهت به روش دانش در علوم خارجی ، باید با مشاهده و گزارش این تجربیات "اصلی" ترکیب شود تا از فرایند بازتاب آگاهی جلوگیری شود که ممکن است آن برداشت هایی را تحریف کند که در وهله اول به دست آمد و به عنوان عینی در نظر گرفته می شود. سرانجام ، وونت عناصر دیگری را که به این روش عینیت می بخشد ، اضافه می کند ، مانند زمان واکنش و ارتباط کلمات. برای تدوین این روش ، وونت شدیداً تحت تأثیر گوستاو فچنر قرار گرفت.

 

تأثیر وونت در ساختارگرایی

اگرچه ویلهلم وونت در چارچوب نظریه اراده گرایی قرار دارد ، وی تأثیر زیادی در شکل گیری ساختارگرایی داشت. اراده گرایی آموزه جاری یا فلسفی و روانشناختی است که اراده را به عنوان اصلی حاکم بر ذهن تعیین می کند. با نصب آزمایشگاه روانشناسی تجربی در لایپزیگ ، وونت تعداد زیادی از شاگردان را که ادوارد تیتچنر در میان آنها بود ، استخدام کرد. دانش اخیر به دلیل انتقال دانش به دست آمده از ویلهلم وونت و روانشناسی تجربی به ایالات متحده مشهور است. از این دانش ، مکتب ساختارگرایی بوجود می آید. این جریان اصطلاحاً نامیده می شود زیرا تجربه را به عنوان مجموعه ای از عناصر بهم پیوسته ، به عنوان یک ساختار تصور می کند.

از نظر تیتچنر ، روانشناسی وظیفه مطالعه آگاهی یا تجربیات آگاهانه را دارد ، همانطور که وونت. از نظر وی، آگاهی به سه عنصر تقسیم می شود: احساسات جسمی ، احساسات و تصاویر. مانند اکثر آزمایشاتی که وی در لایپزیگ با روانشناس ویلهلم وونت انجام داد و بیش از همه احساسات ، تصاویر بصری و غیره را با او تحلیل کرد. ادوارد بی تیچنر همچنین روشی را که ویلهلم وونت برای روانشناسی تجربی استفاده کرده است ، در پیش می گیرد. درون نگری و خودآزمایی توسط ناظران آموزش دیده قبلی.

 

روانشناسی فرهنگی

رشته‌ی دیگری که ویلهلم وونت تلاش می‌کرد آن را پایه‌گذاری کند روان‌شناسی اجتماعی بود. از این رو یک کار ده جلدی با عنوان روانشناسی فرهنگی تهیه کرد که بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ منتشر شد. روانشناسی فرهنگی به بررسی مراحل گوناگون تحول ذهنی انسان آن گونه که در زبان، هنرها، افسانه‌ها، آداب و رسوم اجتماعی، حقوق و اخلاقیات جلوه پیدا می‌کند می‌پرداخت. این اثر علم جدید روان‌شناسی را به دو بخش آزمایشی و اجتماعی تقسیم کرد.

ویلهلم وونت باور داشت که کارکردهای ذهنی ساده‌تر مانند احساس بیرونی و ادراک را می‌توان و باید با بررسی آزمایشگاهی مطالعه کرد، اما استدلال می‌کرد که برای مطالعه‌ی فرآیندهای ذهنی عالی‌تر مانند یادگیری و حافظه، آزمایش علمی غیر ممکن است زیرا آنها به عادت‌های زبانی و سایر جنبه‌های تربیت فرهنگی وابسته‌اند. از نظر وونت فرآیندهای عالی‌تر تفکر را می‌توان فقط با رویکردهای غیر آزمایشی مطالعه کرد.

 

کتاب شناسی

  • Principles of physiological psychology
  • Elements of Folk Psychology
  • Outlines of Psychology
  • Lectures on human and animal psychology
  • Ethics: an Investigation of the Facts and Laws of the Moral Life
  • Ethics: The Facts of Moral Life
  • An Introduction to Psychology
  • Language of Gesture

منابع:

  • simplypsychology.org
  • fekrbonyan.com
  • ویکی پدیا
  • wikiravan.com
  • Ravann.IR

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی