زندگی نامه و اقدامات جی استنلی هال از تولد تا مرگ در قابل یک تحقیق جامع و کامل تهیه شده. در ابتدای این تحقیق می خوانیم: گرانویل استنلی هال در اول فوریه ۱۸۴۴ میلادی در مزرعهای واقع در ایالت ماساچوست از ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. هال در مزرعهای در روستای اشفیلد، واقع در ماساچوست به دنیا آمد و همانجا نیز رشد و کودکی خود را همراه با پدر و مادرش در یک مزرعه زندگی کرد...
زندگی نامه
گرانویل استنلی هال در اول فوریه ۱۸۴۴ میلادی در مزرعهای واقع در ایالت ماساچوست از ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. هال در مزرعهای در روستای اشفیلد، واقع در ماساچوست به دنیا آمد و همانجا نیز رشد و کودکی خود را همراه با پدر و مادرش در یک مزرعه زندگی کرد. پدر او در مجلس قانونگذاری ماساچوست خدمت میکرد. مادر او معلم بود. گرانویل استنلی هال، در دوران کودکی و نوجوانی، وقت زیادی را به مطالعه اختصاص داد. او از مزیت والدینی تحصیل کرده و علاقمند به تربیت فرزند، بهرهمند بود. در نوجوانی، ضمن علاقه به حیوانات، از فعالیت ورزشی و فراگیری مهارتهای جسمی لذت میبرد. او از همان سنین کودکی استعداد خود را نشان داد و در ۱۶ سالگی شروع به تدریس دانش آموزانی کرد که اکثراً از خود او، سن بیشتری داشتند.
او در سال 1862 ابتدا در کالج ویلیستون ثبت نام کرد امّا بعداً خود را به کالج ویلیامز منتقل کرد. پس از فارغ التحصیلی در سال 1867 از کالج ویلیامز ، نزدیک محل تولد خود ، به قصد کشیش شدن وارد حوزه علمیه اتحادیه شد و به همین دلیل تحصیلات الهیات را آغاز کرد.
با وجودی که مطالعات و کارهای اولیه او در زمینه علوم دینی بود امّا مطالعه کتاب «اصول روانشناسی فیزیولوژیک » اثر ویلهلم ووندت او را به روانشناسی بسیار علاقهمند ساخت. در نتیجه، او به دانشگاه هاروارد رفت و زیر نظر ویلیام جیمز و هنری باودیچ موفق به اخذ درجه دکتری در روانشناسی شد. او نخستین آمریکاییای بود که به این مدرک دست یافت.
در خانهشان، آموزش و مذهب ترغیب میشد که همین امر باعث شد وقتی فقط 16 سال داشت، در مدرسه تدریس کند. در 1862 در کالج ویلیستون در استامپتون، ماساچوست ثبت نام کرد. اما پس از گذشت یک سال خود را به کالج ویلیامز در ویلیامستون، ماساچوست منتقل کرد. هال در 1867 از کالج ویلیامز فارغالتحصیل شد. پس از فارغالتحصیلی، به نیویورک سیتی نقل مکان و در مدرسۀ دینی یونیون ثبت نام کرد. به رغم اینکه مطالعات و کارهای اولیهاش در حوزۀ علوم دینی بود، امّا مطالعۀ کتاب اصول روانشناسی فیزیولوژیک ویلهلم_وونت او را به روانشناسی بسیار علاقهمند کرد. در نتیجه، در 1876 به دانشگاه هاروارد رفت و زیر نظر ویلیام جیمز و هنری بوودیچ به عنوان اولین امریکایی موفق به اخذ مدرک دکترا در روانشناسی شد. پس از گرفتن دکترای روانشناسی ، خیلی زود فهمید که این رشته هنوز بسیار جوان است و مشاغل مرتبط با آن رشته در ایالات متحده وجود ندارد ، بنابراین تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در دانشگاه محلی به برلین برود. در آنجا وونت را ملاقات کرد ، که مدت کوتاهی با او در آزمایشگاهش کار کرد.
همسر اول گرانویل استنلی هال، کورنلیا فیشر نام داشت. آنها در سپتامبر سال ۱۸۷۹ میلادی ازدواج کردند و صاحب دو فرزند شدند. در سال ۱۸۹۰، همسر هال، کورنلیا و دخترشان، جولیا فیشر هال، متولد ۳۰ مه ۱۸۸۲، هر دو در اثر خفگی در یک حادثه درگذشتند. پسر آنها، دکتر رابرت گرانویل هال، در۷ فوریه ۱۸۸۱ متولد شد و از چهار سالگی به بعد توسط پدرش بزرگ شد. ازدواج دوم او با فلورانس ای اسمیت، ژوئیه ۱۸۹۹ بود. همسر دوم او مبتلا به تصلب شرایین مغز بود و پس از سالها رفتارهای غیرعادی در یک آسایشگاه بستری شد.
وی به ایالات متحده بازگشت و تدریس زبان و فلسفه را در کالج آنتیوچ در اوهایو آغاز کرد ، هرچند که به زودی به ماساچوست زادگاه خود نقل مکان کرد و در تاریخ کالج ویلیامز ، که در آنجا مدرک فوق لیسانس خود را کسب کرده بود ، استاد تاریخ و فلسفه شد. ولی سرانجام به عنوان استاد روانشناسی و پداگوژی (علم یاددهی- یادگیری) در دانشگاه جان هاپکینز به کار مشغول شد. در این دوره، هال با پیشنهاد تمرکز سیستم آموزشی دبیرستانها برآماده ساختن دانشآموزان برای تحصیلات دانشگاهی، خود را به عنوان یک مصلح آموزشی مطرح ساخت. استنلی هال پس از حضور در آنجا ، در سال 1883 ، اولین آزمایشگاه روانشناسی در ایالات متحده را بنیان نهاد. وی پس از گذراندن چند سال در دانشگاه جان هاپکینز برای تحقیق در زمینه مسائل آموزشی ، وی در سال 1889 مرکز را ترک کرد و به ریاست دانشگاه کلارک رسید ، این سمت برای 20 سال آینده بود. در آنجا ، وی همچنان به پایه گذاری آنچه روانشناسی رسمی دانشگاهی در ایالات متحده است ، ادامه داد.
هال، روانشناس و کارشناس آموزش و پرورش امریکایی و استاد دانشگاههای هاروارد و جان هاپکینز، در سال1887 مجلۀ روانشناسی امریکا را دایر کرد که تأثیری چشمگیر و عمیق بر پیشرفت اولیۀ روانشناسی داشت ؛ وی همچنین بنیانگذار و نخستین رئیس انجمن روانشناسی آمریکا (APA) درسال 1892 بود و تأثیر چشمگیری بر روانشناسی تربیتی گذارد. وی به همراه تیم خود تقریباً 200 پرسشنامه تهیه کرد که از آنها برای مطالعه رشد روانی کودکان استفاده می کرد.علاقه علمی او بیشتر روی مسائل دوران رشد کودکان و نظریه تکامل متمرکز بود. در سال ۱۹۰۴، جی. استنلی هالِ روانشناس، مفهوم «نوجوانی» را در دو کتاب بزرگ تدریس نمود، کتابهایی مملو از توصیفات فیزیولوژیک، روانشناختی و رفتاری که هال با شرم و حیا «علمی» خوانده بود. این دو کتاب به مرجع اکثر بحثهای مربوط به نوجوانی در چندین دهه بعد تبدیل شد.
او در 1909 مسئول دعوت از زیگموند فروید و کارل یونگ برای دیدار از دانشگاه و ارائه یک سری سخنرانی در کنفرانس کلارک شد. آن اولین و تنها دیدار فروید از امریکا بود و بزرگترین کنفرانس در دانشگاه کلارک محسوب میشد؛ کنفرانسی که بحث برانگیز هم بود، زیرا تحقیق فروید مبتنی بر نظریههایی بود که همکاران هال به عنوان نظریههای غیرعلمی، مورد انتقاد قرار میدادند.
طبق پژوهش صورت گرفته توسط انجمن روانشناسی امریکا که در سال 2002 در نشریه علمی :Review of General Psychologyen: Review of General Psychology منتشر شده، هال در رتبۀ هفتاد و دوم برجستهترین روانشناسان قرن بیستم قرار گرفته است. (در رقابتی تنگاتنگ با شاگردش لوئیس ترمن). وی در کار تدریس نیز بر تعدادی از دانشجویانش (که بعدها از جمله روانشناسان پیشرو شدند)، از جمله جان دیویی و لوئیس ترمن و جیمز مککین بسیار تأثیرگذار بود. گفته شده تا سال 1898، 30 نفر از 54 نفری که در امریکا موفق شدند درجۀ دکترای روانشناسی اخذ کنند، زیر نظر هال تحصیلات خود را به اتمام رساندند.
وی فردی پیشگام در سازماندهی روانشناسی به عنوان یک علم و حرفه در امریکا در اواخر قرن 19م بود. وی را به علت پژوهشها، سخنرانیها و نوشتههایش که مرتبط با اهمیت دوران کودکی و نوجوانی است، به عنوان "پدر دورۀ نوجوانی" میشناسند. علایق اولیهاش بر روانشناسی تکاملی و رشد و پیشرفت کودک متمرکز بود و از جمله بنیانگذاران جنبش مطالعۀ کودکان در دهۀ 1880 به شمار میرفت. در دانشگاه کلارک به مطالعه روانشناسى کودک، تعلیم و تربیت و بررسى دورۀ نوجوانى پرداخت. مهمترین اثرش در این زمینه، با عنوان نوجوانى در دو مجلد بزرگ است. پس از انتشار آن و تأثیرگذاری بسیارش، علاقهمندى هال به مسائل کودکان و نوجوانان افزایش یافت. او به شدت تحت تأثیر نظریۀ تبارزایی ارنست هاینریش هکل قرار داشت که میگفت: "کودک نسبت به انسان بالغ، در سطح پائینتری از رشد انسانی قرار دارد." (نظریهای که امروزه توسط اغلب دانشمندان تکامل رد شده است). علایق اصلی وی در مطالعه ذهن انسان روانشناسی رشد و تربیت بود. به طور خاص ، او زمان زیادی را صرف تلاش برای درک تغییراتی که در دوره نوجوانی به خصوص در مورد پرخاشگری رخ می دهد ، کرد. به عنوان مثال ، از جمله نکات اصلی نظری آن ، این ایده است که مردان بیشتر از نظر جسمی حمله می کنند، در حالی که زنان این کار را از نظر احساسی انجام می دهند.
وی تا زمان مرگ در سال 1924 ، کار خود را در زمینه ارتقا روانشناسی در ایالات متحده ادامه داد.
نظریات
علاقهمندی اولیه استنلی هال به روانشناسی تکاملی و رشد کودک بود. او به شدت تحت تاثیر نظریه بازپیدایی ارنست هاکل قرار داشت که میگفت: «کودک در سطح پائینتر رشد انسانی نسبت به انسان بالغ قرار دارد.» نظریهای که امروزه توسط اغلب دانشمندان تکامل رد شده است. اگرچه او موضوعات مختلفی را مطالعه کرد ، اما احتمالاً مهمترین نظریه استنلی هال در مورد جمع بندی مجدد بود ، بر اساس این ایده که تکامل هر فرد آینه ای است از گونه های وی از زمان ظهور تاکنون.
ایده اصلی در پشت آن این است که ، اگرچه وقتی انسان متولد می شود ، ما به سختی با حیوانات دیگر تفاوت داریم ، اما در حالی که رشد می کنیم و با کمک آموزش می توانیم به تمام پتانسیل موجود در گونه های خود برسیم. از این لحاظ ، هال در درجه اول بر توانایی انجام استدلال منطقی تمرکز داشت. اگرچه این نظریه اکنون منسوخ در نظر گرفته شده است ، اما در آن زمان علاقه زیادی به روانشناسی رشد ایجاد کرد ، که اجازه می دهد مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود.
استنلی هال در وهله اول به تحقیق درباره سالهای اولیه زندگی بشر متمرکز شد ، اگرچه بعداً در دوره نوجوانی تخصص پیدا کرد و همچنین شروع به انجام مطالعات پیرسختی کرد.
مرحله 1: اوایل کودکی
طبق مطالعات انجام شده توسط استنلی هال ، تا حدود 7 سالگی کودکان از تفکر منطقی استفاده عملی نمی کنند. برعکس ، آنها عمدتاً از طریق حواس و احساسات با محیط خود ارتباط برقرار می کنند و اطرافیان تأثیر زیادی بر آنها ندارند.
از نظر هال ، در طول این سالهای اول انسان بسیار شبیه میمون ها است ، زیرا کودکان داده ها را همانطور که درک می کنند جذب می کنند ، بدون اینکه آنها را از فیلتر تفکر منطقی عبور دهند. در همان زمان ، او فکر کرد که ما به دلیل انرژی زیاد بچه ها و رشد سریع جسمی آنها ، شبیه میمون ها هستیم.
مرحله 2: کودکی دوم
استنلی هال پایان دوران کودکی در حدود 8 سالگی را نشان داد ، زمانی که مغز کودکان تقریباً همان اندازه بزرگسالان است.
برای این محقق آمریکایی ، آموزش رسمی باید در این زمان آغاز شود. اما او کاملاً مخالف سیستمی بود که در زمان او وجود داشت و امروز نیز وجود دارد. بنابراین ، هال بر این باور بود که آموزش باید به جای این که کودکان را مجبور به حفظ واقعیت ها و تمرکز روی موضوعاتی مانند ریاضیات کند ، بر آماده سازی زندگی بزرگسالان متمرکز شود.
از سوی دیگر ، یکی از ویژگی هایی که هال برای افراد در دوران کودکی دوم به آن اشاره کرد ، نبود اخلاق است که باعث می شود آنها اغلب رفتارهای بیرحمانه ای داشته باشند. این به دلیل عدم استدلال منطقی است که هنوز در حال توسعه است. وظیفه والدین و مربیان در این مرحله ، مراقبت از وضعیت جسمی کودک است، نه تمرکز بر تلاش برای توسعه ظرفیت های ذهنی وی.
مرحله 3: نوجوانی
آخرین مرحله ای که هال توصیف کرده و مرحله ای که بیشترین تمرکز را روی آن انجام داده ، نوجوانی است. در آن ، برای این محقق جنبه اصلی زندگی فرد جنسیت است.
به همین دلیل ، روانشناس معتقد بود که انجام تحصیلات جدا شده از جنس ، با این هدف که جوانان می توانند بر رشد اخلاق خود و به دست آوردن ابزارهای مورد نیاز زندگی تمرکز کنند ، مفید است.
هال همچنین ظاهر پرخاشگری را در این مرحله مورد بررسی قرار داد ، این یک ویژگی کاملاً نوجوانی است. بسیاری از مطالعات وی بر اساس اختلافات ذاتی جنسیت بود که باعث شده برخی از نظریه های وی در چند وقت اخیر زیر سئوال برود.
دوران نوجوانی
نوجوانی دوره ای است که مابین کودکی وبزرگسالی قرار دارد.در جوامع مدرن،مهارت هایی که نوجوانان باید درآن تسلط یابندبه قدری دشوارند وانتخاب هایی که با آنها مواجه می شوندبه قدری متنوع هستندکه نوجوانی تقریبا ۱۰سال طول می کشد.اما در سراسر جهان تکالیف اساسی این دوره تقریبا مشابه می باشند: پذیرفتن بلوغ جنسی،فراگیری شیوه های تفکر بالغ،کسب استقلال مالی و عاطفی،آموختن روش هایی پخته تر برقراری ارتباط با همسالان هردوجنس وتشکیل هویت یعنی درک معینی از این که او از لحاظ جنسی ،اخلاقی ،سیاسی و شغلی کیست.نوجوانی با بلوغ جنسی مشخص می شود:طغیان رویدادهای زیستی که به بدن بالغ و رسش جنسی می انجامد.همچنین نوجوانی،توانایی تفکر انتزاعی را به همراه داردکه زمینه ی جدیدی را برای یادگیری آماده می سازد.
مفاهیم مختلف در مورد نوجوانی
- استنلی هال پدر روانشناسی بلوغ و نوجوانی نامیده شده است. مطالعه علمی نوجوانی توسط او آغاز شد.هال،اولین روانشناسی بود که با استفاده از پرسشنامه ،اطلاعات مفصلی در باره ی کودکان و نوجوانان بدست آورد.مفاهیم مطرح شده توسط استنلی هال در مورد نوجوانی عبارتند از:
- طوفان وفشار: نوجوانی با احساس های متناقض،تحریک فیزیولوژیکی وعواطف پر تنش همراه می شود.
- تولد دوباره: در نوجوانی تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن انسانی ظاهر می شود.بنابراین روش تربیتی که درباره نوجوانی به کار می رودبسیار حائز اهمیت است.
- پدیده باززیستی: موجود زنده در طول حیات خود،مراحل مشابهی از تاریخ تحول انسانی را سپری می کند.هال معتقد بود که تغییرات فیزیولوژیکی مسیر رشد ،تکامل و نحوه ی رفتار انسان ها را مشخص می کند.
دیدگاه زیستی
دیدگاه هال براساس نظریه ی تکامل داروین می باشد.به اعتقاد استنلی هال، نوجوانی را می توان به صورت فوران امیال غریزی توصیف کرد.به عبارت دیگراین مرحله طوفانی رشد ،به دوره ای شباهت دارد که انسان ها از موجودات وحشی به افراد متمدن تکامل یافته اند.زیگموند فروید نیز بر طوفانی بودن سال های نوجوانی تاکید کرده است و نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده است.فروید معتقداست که جوانان از سرنوشت زیستی خود پیروی می کنند،تولید مثل و بقای گونه. او نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده .دوره ای که طی آن سائق های غریزی از نو برانگیخته می شوند،به ناحیه ی تناسلی بدن انتقال می یابند و تعارض روانی ،رفتار بی ثبات و غیر قابل پیش بینی را به بار می آورند.
هال نوجوانی را به صورت دوره پر آشوبی توصیف کرد که به دورانی شباهت دارد که در آن، انسان ها از موجودات وحشی به موجودات متمدن تبدیل شدند .
استانلی هال دوران نوجوانی را «تولد دوباره» نیز نامیده است زیرا در این مرحله تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن ظاهر می شود . طبق نظریه هال مرحله رشدی که نوجوانی را در بر می گیرد «بلوغ» نامیده می شود و تقریبا از 12 تا 24 سالگی ادامه دارد. بسیاری از روان شناسان معاصر، نظریه هال را به خاطر تاکید بیش از اندازه بر تعیین کننده های زیستی مورد انتقاد قرار داده اند. در واقع، او معتقد بود که تاثیرات فرهنگی نقش بارزتری در نوجوانی دادند تا کودکی.
فیلسوف قرن هجدهم نیز معتقد است که پیامد طبیعی طغیان زیستی بلوغ جنسی،افزایش تهییج پذیری،تعارض و مخالفت با بزرگسالان است.بنابراین دیدگاه های روسو،هال و فرویدبر عوامل زیستی تاکید می کنند نه عوامل محیطی.
از جمله آثار منتشر شده هال می توان به موارد فوق اشاره کرد:
- جنبه های فرهنگ آلمان: 1881
- محتوای ذهن کودکان هنگام ورود به مدرسه: 1893
- اعترافات یک روانشناس: 1900
- روانشناسی و رابطه آن با فیزیولوژی، انسانشناسی، جامعهشناسی، سکس، جرم، مذهب و آموزش: 1904
- جوانان: آموزش، سازماندهی و بهداشت روانی آنان: 1906
- بلوغ: 1907
- مشکلات آموزشی: 1911
- جنبه های زندگی و آموزش کودکان: 1921
- حسادت ، نیمه آخر زندگی: 1922
- اعترافات یک روانشناس: ۱۹۲۳
منابع